۰
عسل علی بابا صفحه اصلی

​​Alibaba Honey

زنبورداری علی بابا​​​​​​​​​​​​​​

جمله با زنبور عسل به همراه شعر

جمله و شعر درباره زنبور

جمله با زنبور عسل

دنیا پر از  مگس هایی است که از زنبورها سوال میکنند؟ چطور میشود عسل ساخت؟


هیچ بوسهای جای زخم زبان را خوب نمیکند!          عسل مرهم نیش زنبور نیست!


ای کاش آدمها هم مثل زنبور عسل, بعد از هر نیش میمردند!


زنبورعسل هیچ گاه تخریب نمیکند, آنچه را نیاز دارد جمع آوری میکند, اما به روشی استادانه و چنان مهارتی که شکل گل کاملا دست نخورده باقی بماند. به گونه ای زندگی کن که به هیچ کس آسیبی نرسانی!

شعر و متن و جمله با زنبور عسل

شیخ اجل سعدی شیرازی

سعدی چو مرادت انگبین است/ واجب بود احتمال زنبور 


ز دور چرخ چه نالی ز فعل خویش بنال/ که از گزند تو مردم هنوز مینالند /
نگفتمت که چو زنبور زشت خوی مباش / که چون پرت نبود پای در سرت مالند/


یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟
گفت به زنبور بی عسل
زنبور درشت بی مروت را گوی/ باری چو عسل نمیدهی نیش مزن


خاقانی

گر خود مگس شوم ننشینم بر آن عسل / ترسم چو نیش چشم چو زنبور کافرت


هم کمر بستی و هم آشفتی زنبوردار / تا مرا زنبورخانه در روان انگیختی


​​​​​​​بر آرم از این دل چون خان زنبور / چو زنبوران خون آلوده غوغا


نظامی گنجوی

لبی چون انگبین داری ز من دور/ زبان در من کشی چون نیش زنبور


مرا زیت و زنبوره در کیش هست / چو زنبور هم نوش و هم نیش است


توشه فردای خود اکنون فرست / خانه زنبور پر از انگبین


دیدم از آنجا که جهان بینی است / کافت زنبور ز شیرینی است

با سلام و احترام, به مجله زنبورداری علی بابا خوش آمدید.
 در این قسمت برای شما عزیزان جمله با زنبور عسل و شعر درباره زنبور عسل و عسل آماده کرده ایم, امیدواریم مورد پسند واقع شود.
 در اینجا شما جمله با زنبور و همچنین شعر و متن درباره زنبور عسل از بزرگان ادبیات ایران میخوانید.

شنیدم که مردی غم خانه خورد
که زنبور بر سقف او لانه کرد
زنش گفت از اینان چه خواهی؟ مکن
که مسکین پریشان شوند از وطن
بشد مرد نادان پس کار خویش
گرفتند یک روز زن را به نیش
زن بی خرد بر در و بام و کوی
همی کرد فریاد و می‌گفت شوی:
مکن روی بر مردم ای زن ترش
تو گفتی که زنبور مسکین مکش
کسی با بدان نیکویی چون کند؟
بدان را تحمل، بد افزون کند
چو اندر سری بینی آزار خلق
به شمشیر تیزش بیازار حلق
سگ آخر که باشد که خوانش نهند؟
بفرمای تا استخوانش دهند
چه نیکو زده‌ست این مثل پیر ده
ستور لگدزن گران بار به
اگر نیکمردی نماید عسس
نیارد به شب خفتن از دزد، کس
نی نیزه در حلقهٔ کارزار
بقیمت تر از نیشکر صد هزار
نه هر کس سزاوار باشد به مال
یکی مال خواهد، یکی گوشمال
چو گربه نوازی کبوتر برد
چو فربه کنی گرگ، یوسف درد
بنایی که محکم ندارد اساس
بلندش مکن ور کنی زو هراس
چه خوش گفت بهرام صحرانشین
چو یکران توسن زدش بر زمین
دگر اسبی از گله باید گرفت
که گر سر کشد باز شاید گرفت
ببند ای پسر دجله در آب کاست
که سودی ندارد چو سیلاب خاست
چو گرگ خبیث آمدت در کمند
بکش ور نه دل بر کن از گوسفند
از ابلیس هرگز نیاید سجود
نه از بد گهر نیکویی در وجود
بد اندیش را جاه و فرصت مده
عدو در چه و دیو در شیشه به
مگو شاید این مار کشتن به چوب
چو سر زیر سنگ تو دارد بکوب
قلم زن که بد کرد با زیردست
قلم بهتر او را به شمشیر دست
مدبر که قانون بد می‌نهد
تو را می‌برد تا به دوزخ دهد
مگو ملک را این مدبر بس است
مدبر مخوانش که مدبر کس است
سعید آورد قول سعدی به جای
که ترتیب ملک است و تدبیر رای​​​​​​​

​بوستان سعدی, باب دوم (در احسان) بخش 30 - حکایت درباره زنبور عسل

list item image

خرید عسل طبیعی

برای رفتن به صفحه اصلی فروشگاه وارد شوید

list item image

خرید عسل طبیعی

برای رفتن به صفحه اصلی فروشگاه وارد شوید

سبد خرید

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش